ساده اما داستان کوتاه زندگی

ساخت وبلاگ
دنیا دو روزه دیروز ک گذشت امروزمونده فردا رو هم ک کسی ندیده..........................................در روزگاری کهسلام و خداحافظفرقی با هم نداردنه ماندن کسی حادثه ستنه رفتن کسی فاجعه.................................در هیاهوی زندگی دریافتم ؛چه بسیار دویدن ها،که فقطپاهایم را از من گرفتدر حالی که گوییا ساده اما داستان کوتاه زندگی...
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 188 تاريخ : پنجشنبه 18 خرداد 1396 ساعت: 3:33

امروز صبح زود رفتیم کوه با رسول خیلی حال دادش.

صبونه ام بالا خوردیم تا ساعت 12 ظهر بالا بودیم..

هوا عالی منظره عالی هوای خنک....شب هم رفتم

استخر چقد شنا کردم....چقد شیرجه زدم....روز عالی بودش

ساده اما داستان کوتاه زندگی...
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 200 تاريخ : پنجشنبه 4 خرداد 1396 ساعت: 18:23

سیزده بدر امسال برعکس خود عید بیشتر حال دادش ابری بود بارون غروب اومد افتاب نداشت....یکم خلوت بود همه شاد بودن بمن خیلی خوش گذشت واقعا حال داد....تو این چند ساله این اولین 13بدری که خیلی حال دادش....امروز کلا بارون اومد تا ظهر که داشت برف میومد کرج روی کوه ها که کلا برفه....   خدایا کمک کن تو سال جد ساده اما داستان کوتاه زندگی...
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 202 تاريخ : پنجشنبه 4 خرداد 1396 ساعت: 18:23

در روزگاری کهسلام و خداحافظفرقی با هم نداردنه ماندن کسی حادثه ستنه رفتن کسی فاجعه.................................در هیاهوی زندگی دریافتم ؛چه بسیار دویدن ها،که فقطپاهایم را از من گرفتدر حالی که گوییایستاده بودم ،چه بسیار غصه ها،کهفقط باعث سپیدیموهایم شد..........................در حالی که قصه ایکودک ساده اما داستان کوتاه زندگی...
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 188 تاريخ : پنجشنبه 4 خرداد 1396 ساعت: 18:23

امروز صبح رفتم چمن دویدم.بعدش رفتم با شهرام استخر میلاد بعد اون کلاس کمک های اولیه حلال احمر نوشتم ...اومدم خخونه نهار خوردمو خوابیدمو رفتم دانشگاه .....بعضی از استادا چقد با شعور و با فهمن ....استاد خوبی بود ...بعد گذشت این همه از ترم 2 تازه اولین کلاسمون باهاش بود.غروب اومدم با امید رفتم کوچه باغ ساده اما داستان کوتاه زندگی...
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 170 تاريخ : پنجشنبه 4 خرداد 1396 ساعت: 18:23

هر سال حوالی اردی بهشت علف‌های هرز این باغچه با اولین رگبار‌ هار می‌شوند و عرصه بر بنفشه‌های زبان‌بسته تنگ می‌كنند سرمست سرعت حتی به پناهگاه جیرجیرك‌ها و درز سنگفرش‌های حیاط سر می‌كشند و هیچ حد و مرزی جلودارشان نیست همسایه‌ها می‌گویند علف بی‌عار است علف این باغچه اما پركار است و بیمار حواسم نباشد ش ساده اما داستان کوتاه زندگی...
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 196 تاريخ : پنجشنبه 4 خرداد 1396 ساعت: 18:23

دیروز کلا کرج بارونی بود با وزش باد شدید ....انقد بارون اومد که سد کرج بازش کردن تا سریز نشه.بهار امسال واقعا بهار بود...خدا کنه خرداد ماه ماه رمضان هم خنک باشه..درس های دانشگاه داره زیاد میشه امتحانات میان ترم در راه هستن.باید شروع کنم بخوندن.خیلی زندگی شل گرفتم  نباید با عمو حسین و محمد و بقیه یکی ساده اما داستان کوتاه زندگی...
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 177 تاريخ : پنجشنبه 4 خرداد 1396 ساعت: 18:23

ساده اما داستان کوتاه زندگی.. - ۱۲۵ ۱۲۵ امروز حسابی بارون اومد،زیر بارون کلی قدم زدم با امید خیس آب شدم،اخر سر رفتیم فالوده خوردیم که دو هفته بود هوس کرده بودم + نوشته شده در یکشنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۶ ساعت 20:16 توسط سعـــــــید | ساده اما داستان کوتاه زندگی...
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 191 تاريخ : پنجشنبه 4 خرداد 1396 ساعت: 18:23

ساده اما داستان کوتاه زندگی.. - 3 3 کلیه سمت راست 3 سمت چپ 8 میلی متر سنگ دارم...چپی حرکت کرده داره میفته....منم از درد دارم میمیرم.....زندگی بی ارزش + نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۶ ساعت 14:51 توسط سعـــــــید | ساده اما داستان کوتاه زندگی...
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 187 تاريخ : پنجشنبه 4 خرداد 1396 ساعت: 18:23

  دیروز جلو ما که نشسته بودیم روی جدول ی پراید با سعت گربه سفید ایستگاه زیر کرد...طفلی 10 دقیقه داشت جون میدادش...اون پرایدی گازش گرفت رفت بیخیالی...منم تا جون دادنش تموم شدش با نایلون ورشداشتم انداختم سطل اشغال...طفلی بد مرد...امروز صبح رفتم دکتر برام نوشت عمل جراحی امشبم باید بستری بشم...فردا صبح ساده اما داستان کوتاه زندگی...
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 189 تاريخ : پنجشنبه 4 خرداد 1396 ساعت: 18:23

ساده اما داستان کوتاه زندگی.. - 333 333 حال روحم و حال جسمم داغونه.....هفته بعدم ی عمل دیگه دارم. + نوشته شده در چهارشنبه سوم خرداد ۱۳۹۶ ساعت 23:15 توسط سعـــــــید | ساده اما داستان کوتاه زندگی...
ما را در سایت ساده اما داستان کوتاه زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asanistind بازدید : 203 تاريخ : پنجشنبه 4 خرداد 1396 ساعت: 18:23